خونه گلی

ساخت وبلاگ
تابستان 96میلادی بود. برای سفر به جنوب پرتقال رفته بودیم. سورنا بود و خودم. در آن سفر با کسی آشنا شدم که جرقه ای در من زد و حس کهنی را که ریشه آن به سالها عقب و انگلیس بر می گشت  و آن علاقه به یادگیری زبان اسپانیایی بود را در من زنده کرد. برای یادگیری زبان کوبا برای من یک انتخاب طبیعی بود. متفاوت. استوایی. انقلابی رمانتیک و ارزان. سفری که در اکتبر 97 آغاز و در ماه می 98 به اتمام رسید اما تأثیری در من گذاشت که تا امروز و این لحظه که به آهنگ های نابغه موزیسین کوبایی سیلویو ردریگز گوش می کنم ادامه دارد. با موسیقی سیلویو در یک خانه اشتراکی در شمال لندن و توسط یک هم خانه ایی انگلیسی سال قبل از سفر آشنا شده بودم. روزی برای خرید نان صبحگاهی از خانه بیرون آمدم. خانه ایکه در آن اتاقی کرایه کرده بودم تا پلکان مشهور دانشگاه هاوانا بیش از صد متر فاصله نداشت. دیدم خیابان شلوغ است و نانوا که به من غریبه که کوپون جیره نان نداشتم به شکل قاچاقی و با قیمت آزاد نان می فروخت آنروز با توجه به حظور سنگین پلیس به من نان نداد. به سمت دانشگاه نگاه کردم دیدم فیدل کاسترو روی پلکان ایستاده و داره نطق می کنه. سریع خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55

مدتی بود که با یک پزشک در هاوانا آشنا شده بدوم. پدر آنخل هم  پزشک و بازنشسته شده بود. آنخل در مورد خدمات پزشکی برای بردگان سیاه پوست در منطقه کارائیب در قرن 19 میلادی تحقیقات تاریخی انجام میداد و داشت تز دکتری (پی اچ دی اش)  رو در این زمینه می گرفت. او شدیدأ به هنر و خصوصأ نقاشی علاقه داشت و این افتخار رو به من داد تا با یکی از برجسته ترین نقاشان زن کوبا از نزدیک آشنا شوم. روزی دعوتم کرد و برای دیدن خانواده اش به خانه اش رفتم. خانه شان که با پدر و مادر کهنسالش, زن و یک پسر بچه دوازده ساله اش تقسیم می کرد یک خانه ویلایی به سبک قدیم اسپانیا با حیاط کوچکی بود که در آن یک شورولت آبی نفتی با صندلی های چرمی شیری رنگ مدل سال 1958 پارک بود. پدرش شورولت را صفر از کمپانی زمانی که آنخل به دنیا آمده بود خریده بود. خانم آنخل یک زن ساده روستایی از شرق کوبا بود و پس از ازدواج با آنخل به هاوانا کوچ کرده بود. زوجی بودند که به ظاهر هیچ وجه مشترک شخصیتی و سلیقه ایی با هم نداشتند و این موضوع رو بعدأ از آنخل شنیدم. او گرچه زندگی زناشویی ایده آلی نداشت اما در طب بسیار باهوش و موفق بود. جالب اینجا بود که در خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55

لئونارد کهن بزرگ مرد موسیقی جهان از میان ما رفت....زمانی که خبر را شندیم نا خودآگاه اشکی فشاندم....او آینده را در این آهنگ خود دیده بود.

The Future 

زمانی که پس از یک دهه در سال 2009 در لندن کنسرت برگزار می کند به حظار می گوید که دفعه قبل پسر بچه 64 ساله ایی بیش نبود با ایده های دوران جوانی..!!!  

برام جالب بود که بدانم در ایران هم خانواده کهن زندگی می کنند....

و اما آهنگ های لئونارد او را جاودان کرده است. روحش شاد! 

خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55

مدتی است که کتف راستم به شدت درد می کند. با آن درد ساخته و کنار آمده ام. یک بار به دکتر "میگل نوریگا مک آرتر" پزشک ارتپد در اسپانیا مراجعه کرده ام. کمی بهتر است ولی نه چندان. یک سفر طولانی و پشت سر آن یک برنامه کوهپیمایی در پیش است. قرص مسکن می خورم گرچه علی رغم میل باطنی. خبر می آید که در مدرسه پیشین شمس بازارچه کریسمس برقرار خواهد شد. مشتاق دیدار والدین و مدرسین و شاگردان هستیم. در یکی از کلاس های درس خانم  "راکل" دوست با وفا و همیشه حاظر در صحنه بساط ماساژ پا را برقرار کرده است. امسال دو تا تخت ماساژ در همان کلاس برپاشده اند. خانم "راکل" می گوید که مردی که تخت خا را گذاشته با یک متد خاص سعی می کند ستون فقراط را از ناحیه گردن تا باسن میزان کند. مدتی به دنبال او که در سالن حظور ندارد می گردم. به نظرم جالب می آید. بالاخره در حیاط بازی او را ملاقات می کنم. "شما ماساژ می دهید؟" بلی می گوید. " خب یک مشتری دارید که یک ربع می شود به دنبال شما می گردد"!! کمی خوش و بش می کنیم. اهل اتریش است و تازه به اسپانیا آمده است. زن اسپانیایی دارد. همسر او که سرطان پستان دارد پس از تشخیص بیماری اش به اسپ خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : يک اتفاق ساده,یک اتفاق ساده فیلم کامل,یک اتفاق ساده در مدرسه, نویسنده : khoonegelio بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55

گلاسگو، اسکاتلند، سال 1992 میلادی. هم اتاقی من پسری است از توکیو ، ژاپن. سال 1993 سال فارغ التحصیلی من است. مراسم را بی خیال می شوم. مراسم را زمانی جشن خواهند گرفت که از تعطیلی ما را خواهند انداخت: درست بین اتمام دروس و شروع کار در یکی از بیمارستانها به عنوان انترن. کلأ 4 نفر هستیم که تقاضای مراسم خصوصی را با رئیس دانشکده می دهیم. همگی خارجی هستیم؛ از ایران، لبنان و خدا می داند از کجای دیگر. آنها می خواهند به وطن برگشته و من در کمین اولین ماجراجویی در کشور پرتقال هستم. گور بابای مدرک پزشکی و دانشگاه گلاسگو "به خودم می گویم".... موهای بلند تا پایین کتفم را تراشیده و برای مراسم کت و شلوار پوشیده و کراوات می زنم. آنها که می خواهند تظاهر کنم تا مدرکم را به من بدهند بزار در رویای خویش بزیستند. بلیطم را خریده ام و هم اتاقی ژاپنی ام من را همراهی خواهد کرد. آکیکو پسری است که در گلاسگو فلسفه می خواند. چند روزی بیش نیست که وارد شهر "فارو" در جنوب پرتقال شده ایم. تماسی دارد از معشوقه اش در گلاسگو. می گوید که می رود و تا چند روز بعد بر می گردد. قرار است یک ماه با هم دور پرتقال بگردیم. قرار ما فلان خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : قرار ما ساعت عشق,قرار ما راس ساعت دلتنگی, نویسنده : khoonegelio بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55

یک خودروی دوو ریسر نوک مدادی مدل 1993 سه ماه پیش از جاده ایی فرعی در شمال ایران با سرعت 40 کیلومتر در ساعت در حرکت بود. بر سر یک سه راهی ناگهان خودرو متوقف می شود. راننده خودرو (ف.م) آن را بکسل کرده و به تعمیرگاه منتقل می کند. تشخیص مکانیک: شکستن (قیچی شدن) میل سوپاپ است. سه ماه بعد همان خودرو با همان راننده در همان جاده با همان سرعت در حرکت هستند. بر سر همان سه راهی دوباره خودرو ناگهان متوقف می شود. خودرو را به همان تعمیرگاه و نزد همان مکانیک منتقل می کنند. تشخیص مکانیک: شکستن (قیچی شدن) مجدد میل سوپاپ نو که سه ماه پیش بر روی آن نصب شده بود. راننده نگارنده این سطور می باشد. یعنی چی؟   خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55

مردی است اهل جمهوری چک که در چکسلواکی به دنیا آمده است. مهندس برق باز نشسته که 50 سال پیش برای مأموریت کاری قرار بود به ایران بیاید منتها سفرش در لحظه آخر لغو شد. عاشق گلهای وحشی البرز است و اطلاعات وی در این زمینه بسیار وسیع می باشد. گل مورد علاقه اش در ارتفاع حدود 3000 متر در البرز می روید. گلی است سفید و گهگاهی صورتی که برگ ان به شکل ساقه گندم است. اسم ان در ذهنم نیست. دو سال پیش بالاخره به آرزوی خود رسید و به ایران و البرز آمد. افتخار از آن من بود تا یک هفته او، دختر و دو تا از دوستان آنها را برای طبیعت گردی به گوشه و کنار دو هزار و سه هزار و الموت برده باشم. چند لحظه پیش که عکس های بهار امسال را مرور می کردم به فکرش افتادم. شاید به فاصله چند ثانیه از او ایمیلی رسید که سال نوی میلادی را تبریک  می گفت......! بی درنگ چند تا عکس گل برایش فرستادم. خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 148 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55